علی با وجود اینکه رشته تحصیلی دیگری برای خود انتخاب کرده است، برای کمک به دوست معلولش راه او را در پیش می‌گیرد. به گزارش مالمیر نو، این‌روزها که در گوشه و کنار جهان اخبار مختلفی از بی‌مهری‌ها و مشکلات اجتماعی به گوش می‌رسد، هنوز هم انسان‌هایی که در گمنامی و بدون هیچ چشم‌داشتی راه […]

علی با وجود اینکه رشته تحصیلی دیگری برای خود انتخاب کرده است، برای کمک به دوست معلولش راه او را در پیش می‌گیرد.

به گزارش مالمیر نو، این‌روزها که در گوشه و کنار جهان اخبار مختلفی از بی‌مهری‌ها و مشکلات اجتماعی به گوش می‌رسد، هنوز هم انسان‌هایی که در گمنامی و بدون هیچ چشم‌داشتی راه و اصول انسانیت را برای خود و عقایدشان سرلوحه قرار داده‌اند دیده می‌شوند، انسان‌هایی که با شیوه نوع‌دوستی لحظاتی را در این زندگی ماشینی رقم می‌زنند که گاهاً برخی از افراد تا به چشم نبینند در باورشان نمی‌گنجد.

داستان زندگی نوجوان بیمار روستایی که برای تحصیل به شهر مهاجرت می‌کند و مدرسه‌ای که آغاز یک آشنایی می‌شود، یک آشنایی از نوع دوستی و وفای بی‌نهایت که اگر دهان به دهان نمی‌چرخید شاید در گوشه‌ای از مدرسه کار و دانش ایذه به خاطرات تاریخی معلمان و هم‌شاگردی‌ها گره می‌خورد و شاید در روزگاری دیگر به عنوان مثال بر لب‌ها نقش می‌بست و شاید در این بین هم عده‌ای بدون باور و عده‌ای نیز با حسرت از آن می‌گذشتند.

نونهالی روستایی با بیماری نرمی استخوان به دنیای پر از هیاهوی شهر پا می‌گذارد و در گوشه‌ای از یکی از مدارس شهر، کلاس هفتم خود را آغاز می‌کند و علی داستان واقعی و تکان‌دهنده ما در میان دوستان سالم از بیماری، هم‌نشین و رفیق روزهای مدرسه و تحصیل وی می‌شود و این دوستی از خرداد آن سال به خردادهای سال‌های بعد مهر در مهر از پایه هفتم به بعد کشیده می‌شود و امروز در میان گرمای خردادی ۹۷ رنگ و بوی تازه‌ای به خود می‌گیرد.

 ۴ سال پس از آغاز یک دوستی

امروز و در واپسین روزهای مدرسه، در میان استرس ساعات امتحان و شادی، پشت سر گذاشتن  امتحانات دیگر، در جلوی چشمان مراقب امتحان و نگاه خیره شده دانش‌آموزانی که در دقایق پایانی و نزدیک به زمان تحویل برگه‌ها، دوربین مستند ما روشن می‌شود.

نگاه دوخته شده دانش‌آموزان که دقیقاً نمی‌دانند نگاه لنز دوربین در میان چرخش دستان تصویربردار و عکاس به کجا ختم می‌شود تا اینکه کادر نهایی بر چهره متفاوت‌ترین دانش‌آموز کلاس فوکوس می‌کند.

هم شاگردی با معرفتی که این‌روزها رفاقت همچنان به رفاقت جان می‌دهد. علی آرام برگه را به مراقب تحویل می‌دهد و در انتظار ابراهیم پای پله‌ای می‌نشیند.

امتحان ابراهیم تمام می‌شود و هر دو خندان از پله پائین می‌آیند، پائین آمدنی متفاوت!

ابراهیم با لبی خندان بر دوش علی که از زمان دیدنش همواره تبسم بر لب داشت با نشستن پای پله لب به سخن می‌گشاید و علی نیز در تکمیل صحبت‌های وی با ما هم‌کلام می‌شود تا یکی از متفاوت‌ترین گزارشات و سبک زندگی مردمان این خاک رقم بخورد.

 خودتان را معرفی کنید و کمی از خودتان بگوئید.

ابراهیم موسوی دانش‌آموز کلاس دهم هنرستان کار و دانش تکنیک روز شهرستان ایذه به دلیل یک بیماری مادرزادی از دوران کودکی توان حرکت ندارم و تمام کارهای من در مدرسه با کمک دوستم، علی انجام می‌شود.

کمی بیشتر در مورد دوستت توضیح بده.

با توجه به اینکه خانواده من در روستا زندگی می‌کنند، من از چند سال پیش و در زمانی که کلاس هفتم بودم برای تحصیل به شهر آمدم و در کنار مادربزرگم که در ایذه سکونت دارد مشغول تحصیل شدم.

از ابتدای حضورم در مدرسه در شهر ایذه با علی آشنا شدم و علی با دیدن وضعیت من برای کمک کردن ارتباط خود را بیشتر کرد و حال که در کلاس دهم هستیم در کنار من حضور دارد.

 علی فقط در مدرسه یاری‌گر توست یا خارج از مدرسه نیز این ارتباط وجود دارد؟

تقریباً در تمام مواقعی که نیازمند کمک هستم علی در کنار من حضور دارد و از این بابت از وی نهایت تقدیر و تشکر را دارم.

از صبح که می‌خواهیم به مدرسه بیاییم علی به دنبال من می‌آید و گاهاً با صرف صبحانه در کنار هم به مدرسه می‌رویم.

از خانه تا مدرسه را با ماشین و به‌ صورت دربست می‌رویم، اما سایر کارها مانند سوار کردن من به ماشین، جابه‌جایی در مدرسه، تردد در پله‌ها و… بر دوش علی انجام می‌شود و این دوست به کلمه رفاقت معنای واقعی بخشیده است.

 تا به حال مسئولان شهرستان به تو کمکی داشته‌اند؟

تا ماه گذشته به جز مدیران و معلمان مدرسه هیچ مسؤول دیگری از وضعیت من اطلاع نداشت، دو ماه گذشته با حضور حجت‌الاسلام سید کمال موسوی امام جمعه شهرستان ایذه در مدرسه، بخش جدیدی در زندگی من آغاز شد و با هماهنگی وی با اداره بهزیستی شهرستان من صاحب ویلچر شدم و اطلاع از وضعیت من نیز رنگ گرفت که از او تشکر می‌کنم.

مایل هستی از زندگی خصوصی خودت حرف بزنی؟

تمام خانواده من در روستا زندگی می‌کنند، شغل پدرم کارگری و کشاورزی است.

نکته بسیار مهمی که وجود دارد این است که علاوه بر من یک برادر و یک خواهرم نیز دچار این بیماری هستند که آنها در روستا و نزد پدر و مادرم زندگی می‌کنند و وضعیت بهتر از من ندارند.

 سخن پایانی.

از تمام مسؤولان و افرادی که پیگیر حال من بوده‌اند نهایت تقدیر را دارم، از همه کسانی که دستی بر آتش دارند و می‌توانند به یاری من، برادر و خواهرم بشتابند تا مراحل درمان خود را انجام دهیم تقاضا دارم از این کار دریغ نکنند تا بهبودی حاصل شود.

در این بین صحبت‌های جالب و پر از احساس جوان فداکار این ماجرا را می‌توان به عنوان زاویه زیبای این جریان نامگذاری کرد، کاری که مسیر تحصیلی و حتی آینده شغلی و حرفه‌ایش را تا حد زیادی مورد تغییر قرار داد.

از خودت بگو.

علی بویری، هم‌کلاسی ابراهیم موسوی هستم؛ دانش‌آموز پایه دهم و مشغول به تحصیل در رشته طراحی صفحات وب در دبیرستان کار و دانش شهرستان ایذه.

زمینه آشنایی شما و ابراهیم چگونه بود؟ آشنایی قبلی و یا فامیلی دارید؟

من هیچ نوع ارتباط فامیلی با ابراهیم ندارم، نزدیک به ۴ سال پیش و در زمانی که در پایه هفتم مشغول به تحصیل بودم با ابراهیم آشنا شدم و این آشنایی جریانی جدید برای زندگی هر دو نفر ما به وجود آورد.

دوستی با ابراهیم چگونه است و از اینکه یک دوران خاص و متفاوت را در زندگی خود سپری می‌کنی چه حسی داری؟

بدون شک اگر حس بدی از این دوستی و حرکت داشتم هیچ‌گاه این رابطه و رفاقت را آغاز نمی‌کردم، من به دلیل علاقه بسیاری که به کمک کردن به دوست معلول خود دارم و برای اینکه همیشه برای کمک همراه وی باشم از ثبت‌نام و حضور در رشته‌ای که به آن علاقه داشتم منصرف شده و در رشته و حتی کلاسی که ابراهیم در آن حضور دارد نام‌نویسی کرده و مشغول به تحصیل شدم.

خارج از فضای کلاس ارتباطتان چگونه است؟

در خارج از مدرسه هم ارتباط نزدیک و دوستی صمیمی با ابراهیم دارم. در مدرسه نیز تقریباً تمام زمان تفریح و استراحت را من و ابراهیم در کنار همدیگر هستیم. ابراهیم را برای تفریح و استراحت به حیاط مدرسه می‌آورم و علاوه بر آن نیز برای رساندن به خانه و صبح‌ها برای آوردن به مدرسه کمک می‌کنم.

دلیل شما از این کار چیست و صحبت پایانی که داری را بیان کن.

تنها دلیل من برای انجام این کار رضایت و خشنودی خداوند است. خواهش می‌کنم هر کسی در توان دارد برای یاری و انجام کمک به تمام بیماران بکوشد و از کمک کردن به آنها دست بر ندارد.

ابراهیم یک برادر و یک خواهر بیمار مانند خود دارد

رئیس مدرسه کار و دانش تکنیک روز ایذه در این رابطه  اظهار کرد: علاوه بر علی بویری، یکی دیگر از دانش‌آموزان مدرسه نیز به این دانش‌آموز بیمار کمک می‌کند، اما اکثر امورات و کمک‌رسانی به وی توسط علی انجام می‌شود.

مسلم کی‌بندری بیان کرد: برادر و خواهر ابراهیم نیز به مانند وی دارای بیماری راشتیسم (نرمی استخوان) هستند و آنها نیز در کنار پدر و مادرشان در روستا زندگی می‌کنند.

وی ادامه داد: چند هفته پیش پس از حضور امام جمعه شهرستان در این مدرسه، توجه برخی از مسؤولان به این دانش‌آموز صورت گرفت و از سوی بهزیستی شهرستان ایذه یک دستگاه ویلچر به وی اعطا شد.

کی‌بندری مطرح کرد: در روزهای گذشته نیز گروهی از افراد خیر شهرستان ایذه برای کمک به ابراهیم اعلام آمادگی کردند و داوطلبانه برای کمک به وی وارد شدند و امیدواریم با کمک‌هایی که صورت می‌گیرد راهی برای درمان این جوان بیمار به وجود آید. همچنین جا دارد که از اقدام خیرخواهانه تمامی افرادی که به این مسئله اهمیت داده‌اند تا گامی برای درمان این بیمار نیازمند برداشته شود تقدیر و تشکر داشته باشیم.

* گاهی کوچکترها درس می‌دهند/ قبول قبل از خرداد

در این دوران که فعالیت رسانه‌ای به اوج خود رسیده است، این ماجرا اگر برای ما قابل مشاهده و ملموس نبود شاید باورش کمی سخت و حتی دور از تصور به نظر می‌رسید که یک جوان امروزی برای دوست بیمارش حتی مسیر تحصیلی و شاید زندگی خود را تغییر دهد؛ شاید هم اگر ثبت نگار لحظات نبود این مورد کمی تخیلی به نظر می‌رسید.

با این وجود حرکت علی و بسیاری دیگر از مردمان این دیار که از نگاه دوربین و کانون توجه رسانه‌ها و شهروندان به دور مانده است نشان می‌دهد که هنوز هم عاطفه و ایثار در بین بسیاری از اقشار که شاید سن و سال آنچنانی هم ندارند به اوج بلوغ خود رسیده و این مسئله بار مسئولیت ما در برابر بسیاری از مشکلات و نیاز به یاری رسانه دیگران را سنگین‌تر می‌کند.

==================

گزارش و عکس از وحید اورکی

==================

انتهای پیام/