همین حوالی و شانه‌ای که در یک کودک می‌میرد / نبرد با نداری در مسیر نوروز/ عید زیر خط فقر
همین حوالی و شانه‌ای که در یک کودک می‌میرد / نبرد با نداری در مسیر نوروز/ عید زیر خط فقر

بررسی وضعیت دختر بچه ایذه‌ای که به دلیل ناتوانی پدرش در حال از دست دادن دست خود است. به گزارش ایزنا، بوی عید است نوای نوروز در سرزمینی که رنگ عاطفه می‌دهد، سرزمینی که وست زیباییش گاه نغمه های مغموم در سر خود نهان دارد و دختری که در انحنای صحنه‌های شروع زندگی کتفش می‌لنگد! […]

بررسی وضعیت دختر بچه ایذه‌ای که به دلیل ناتوانی پدرش در حال از دست دادن دست خود است.

به گزارش ایزنا، بوی عید است نوای نوروز در سرزمینی که رنگ عاطفه می‌دهد، سرزمینی که وست زیباییش گاه نغمه های مغموم در سر خود نهان دارد و دختری که در انحنای صحنه‌های شروع زندگی کتفش می‌لنگد!

رقیه، دختر بچه گمنامی که همین دیروز به صورت اتفاقی با پدرش آشنا شدم، پدری کارگر که تمام دارایی زندگی‌اش یک موتور سیکلت است و موتورسیکلتی که هم خوابه رقیه شده است…

موتوری که چرخ یک زندگی را می‌چرخاند و چرخه موتوری که هر روز به همراه صاحبش برای یک زندگی می‌چرخد و چرخی که اگر در برود چرخ یک زندگی از چرخه خارج می‌شود و رقیه هم که فرزند کوچک یک زندگی است که پدرش تنها چرخاننده آن است و پدری که به مانند نفس‌هایش رقیه را دوست دارد.

تمام این پیچ و خم‌ها و نوشتار محتاج به چرخش به هم گره خورد تا روایت زندگی فردی را حکایت کند که هرچند آهی در بساط ندارد ولی دلی دارد که به وسعت تمام دنیا است و شاید دنیای عاطفه و سادگی تمام ثروت بی‌مانندش باشد.

رقیه موسوی نام دختر بچه ۵ ساله‌ایست زاده روستای ممبین که پدرش از فرط نداری و بیکاری مجبور به ترک زادگاه و سکنی گزیدن در شهر پر از بیکاری ایذه شد تا که امیدهایش با حداقل کسب حلال جوانه بزنند.

رقیه دختری ساده و با نگاه معصوم است که در دوران یک سالگی زندگیش به دلیل زمین خوردن دچار آسیب دیدگی کتف دست شد و در طول ۵ سال زندگی خود دستی سالم و کتفی آویزان را هر روز لاغرتر و رو به نابودی می‌بیند.

سادگی خانواده و زندگی آنها چنان در هم تنیده شد تا قلم‌فرسایی و گزارش نویسی راه به جایی نبرد و ما همه چیز را برای بیان کردن به عهده پدر وی بگذاریم تا با ادبیات ساده خود داستان زندگی پر از احتیاج اش را روایت کند.

رمضان موسوی زاده سال ۱۳۵۰ در روستای بسیار محروم ممبین در میان کوه‌های صعب‌العبور شهرستان ایذه پای صحبت و سخن با ما نشست.

*برای نجات دست دخترم دست به دامن مسؤولانم / تنها حرفه زندگی‌ام کارگر بودن است

این شهروند ایذه‌ای در گفت‌و‌گو با خبرنگار فارس با اشاره به شرایط سخت و زندگی پر از احتیاج خود اظهار کرد: چند سالی می‌شود که به دلیل عدم داشتن کار و پشتوانه مالی مناسب در روستا برای امرار معاش به شهر ایذه نقل مکان کردم.

وی با بیان اینکه یک خانواده با ۶ نفر سر عایله هستم افزود: در ابتدای سکنی گزیدن در شهر ایذه به دلیل اینکه پدرم دچار بیماری سرطان بود تمام وقت و دارایی خود را برای این مساله قرار دادم.

موسوی تصریح کرد: با توجه به مشکلات مالی شدید و گشتن در شهر یک منزل نیمه‌کاره را اجاره کردم تا سرپناه خانواده‌ام باشد.

وی با اشاره به مشکل جسمانی رقیه به عنوان آخرین فرزند و تنها دختر خانواده‌اش بیان کرد: کتف فرزندم در سن یک سالگی بر اثر زمین خوردن از جایش درآمد، چند بار برای مداوا به نزد پزشکان مراجعه کردم ولی وقتی با بیان هزینه ۲۰ میلیون تومانی جهت عمل جراحی راقیه مواجه شدم به ناچار از ادامه مداوا سر باز زدم.

موسوی اضافه کرد: امروز که رقیه در سال ۵ سالگی قرار دارد؛ دست وی از ماه‌های گذشته لاغرتر شده و هر روز دستش ناتوان‌تر می‌شود و تنها زجر کشیدن برای از بین رفتن دست دخترم از من بر می‌آید.

این شهروند ایذه‌ای گفت: با توجه به قرار داشتن در محرومیت شدید، ناتوانی مالی و عدم تخصص در شغل‌ها و حرفه‌های به غیر از کارگری و بنایی در داشتن شغل دیگر محروم هستم و این شغل کنونی نیز با توجه به مشکلات مالی مردم هر روز برای من وجود ندارد.

موسوی با بیان اینکه به زور مخارج زندگی خود را تأمین می‌کنم و همیشه شرمنده فرزندان و خانواده خود هستم بیان کرد: چندین‌بار برای قرار گرفتن تحت پوشش کمیته امداد اقدام کرده‌ام ولی هیچ توجه و پاسخی از سوی مسؤولان امر در شهرستان نگرفتم.

وی با اشاره به اینکه تنها حرفه‌ای که در زندگی خود دارم کارگری است خاطرنشان کرد: از آنجایی‌که از بدو تولد تا سن چهل سالگی در روستای دور افتاده به دنبال کشاورزی و دامپروری بودم؛ حرفه دیگری ندارم و تنها کارگری ساختمان از دست من بر می‌آید.

موسوی در ادامه با بیان اینکه برای درمان رقیه نیازمند کمک و نگاه جدی مسؤولان هستم افزود: به جز خدا هیچ حامی و یاری رساندن دیگری ندارم و برای درمان دخترم از همه مسؤولان استان و شهرستان ایذه استمداد می‌طلبم زیرا از دست رفتن فرصت‌ها باعث قطع شدن دست این کودک و مجهول شدن آینده وی خواهد بود.

وی با بیان اینکه هر روز مسؤولان استان در تلویزیون از یاری و کمک کردن به نیازمندان گزارش می‌دهند گفت: امیدوارم روزی نیز برای رفع مشکل فرزندم کسی من را ببیند، من هرچه تلاش می‌کنم تا بتوانم رقیه را معالجه کنم باز هم ناتوان و تنها مانده‌ام.

به گزارش خبرگزاری فارس، خانواده موسوی با وجود فقر و نیازمندی زیاد چیزی را برای خودشان نخواستند و یاری رساندن به دختر کوچکشان را جزء اولویت‌های زندگی خود قرار دادند.

هرچند که درمان رقیه از نظر خانواده وی از مهم‌ترین خواسته‌هایشان بود ولی حس انسان‌دوستی شهروندان این دیار و مردم این سرزمین برای کمک به این خانواده آرام نخواهد گرفت تا در آستانه سال جدید به خانواده نیازمند یاری رسانی کنند.

شهروندانی که برای یاری رساندن به این خانواده تمایل به همکاری دارند می‌توانند با اعلام آمادگی خود از طریق آدرس ایمیل به نشانی  «  info.eizna@gmail.com» پیگیر باشند تا راه‌های ارتباط با این خانواده به آنها معرفی شود.

===================

گزارش و عکس از وحید اورکی

===================

انتهای پیام/*