احیاگر خط تعلیق با بیان اینکه هنرمندان خوشنویس مشکل معیشتی دارند، گفت: متولیان فرهنگ برای مانایی هنر و معاش هنرمندان میطلبد تدابیر اساسی بیندیشند. به گزارش ایزنا، صفحه خاطرات و روایتهای این سرزمین از خطوط و نقشهای به یادماندنی سرشار است و در هر لحظه با داشتن اساتید و نامآوران بزرگی در حال فزونی و […]
احیاگر خط تعلیق با بیان اینکه هنرمندان خوشنویس مشکل معیشتی دارند، گفت: متولیان فرهنگ برای مانایی هنر و معاش هنرمندان میطلبد تدابیر اساسی بیندیشند.
به گزارش ایزنا، صفحه خاطرات و روایتهای این سرزمین از خطوط و نقشهای به یادماندنی سرشار است و در هر لحظه با داشتن اساتید و نامآوران بزرگی در حال فزونی و تعدد صفحه است.
اساتیدی که خود در جایگاه و عرصه فعالیت خود کتابها و درسهای بسیاری را بهجای گذاشته و میتوانستند بگذارند تا فردایی دگر راه روان آنها و درسهای هنریشان سرمشق نوشتار و نقشنگاری فردای فرزندان دیار خود باشد.
استاد غفور اسکندری سخندری (سبزی) متولد سال ۱۳۵۳ در شهرستان ایذه، رشد یافته در دامن کوههای سر بهفلک کشیده سفید و منگشت، در شرقیترین و برفگیرترین مناطق خوزستان گام در عرصه هنری و خلق آثار بیبدیل ادبی و هنری گذاشت.
وی با طی پلههای دانشآموختگی هنری خود را در بالاترین سطح و سقف هنر خطاطی گذاشته و با ابداعات و نوآوریهای خود دست به اقدامات کم مثالی چون بازسازی خط تعلیق زد.
این هنرمند خوزستانی با نوشتن رساله سخندری، حرکتی در باب خوشنویسی نظم و نثر انجام داد و با نوشتن اولین رساله پیرامون هنر خطاطی و تأیید شدن آن گامی برای جاودانه شدن نام خود در صفحه هنر خوشنویسی و خطاطی این سرزمین برداشت.
با توجه به اینکه در سالهای بسیار دور شاگرد برای جدا شدن از مکتب استاد اقدام به نوشتن رساله برای اثبات استاد شدن خود حتی در چند صفحه میکرد، در یک قرن اخیر هیچ فردی به این اقدام مانند رسالههای قدیمی بهصورت جدی و منظم دست نزد تا اینکه استاد غفور اسکندری سخندری با یک ابتکار جدید گامی در ایجاد یک رساله خوشنویسی منظم و کامل برداشت و در آینده نه چندان دور در اختیار علاقهمندان قرار خواهد داد.
وی در رابطه با اقدامات و مباحث مربوط به زمینه هنری خود و با توجه به انجام کار احیای خط تعلیق پای گفتوگوی تفصیلی با خبرنگار فارس نشست که در ذیل از خاطرتان میگذرد.
استاد غفور اسکندری سخندری (سبزی)
-از زمان علاقهمندی به هنر خوشنویسی، چگونگی ورود به آن و اساتیدتان بگوئید؟
اسکندری: در خانوادهای با شیوه و روش روستایی تربیت شدم که مرحوم پدرم دارای تواناییهای خاص بود، وی صدایی خوش داشت و در آن زمان یادم هست که موسیقیهای حماسی بختیاری، برزگری، صیادی، آوازهای محلی و شاهنامه را با صدایی دلنشین بر میخواند.
از این رو، روح کودکیم با هنر و ادب جان گرفت و علاقهام به خط و خوشنویسی هم از همان زمانی شروع شد که در «روستای سبزی» به مدرسه رفتم و خواندن و نوشتن را آموختم، اما این جریان یک راز درونی و سر به مُهر بود.
حتی آن موقع به گونهای در عشق مستغرق بودم که نمیدانستم دارم چهکاری انجام میدهم و به جنبههای هنری آن نیز آگاهای نداشتم، اما کمکم با ورود به فضای جدید شهری و قرار گرفتن در پایه چهارم دبستان این علاقه نمود بیشتری پیدا کرد و توانستم از اندک سرمشقهای کتاب فارسیام الگو برداری کنم و همین طور از شعارهای اوایل انقلاب که به خط استاد نقدعلی منصوری و خطاطان دیگر بر دیوارهای شهر کار شده بود سرمشق بگیرم.
با سرمشقگیری از خطوط نوشته شده در خیابان، آن را در ذهن خود متصور میکردم که وقتی به خانه رسیدم به سرعت از آنچه برداشتهام تمرین کنم و اینکار یعنی «مشق نظری، مشق خیالی و مشق قلمی». علاقه به خط و هنر مرا منقلب و حیران کرده بود و باعث میشد که از نظر درسی دانشآموز با نظم و درسخوانی نباشم، همه وجودم در تصرف و تسخیر خط و خوشنویسی بود. بیصبرانه منتظر بودم تا به دوره راهنمایی ورود کنم و به محضر معلمان نامی خط شرفیاب شوم.
از بخت خوبم به مدرسهای رفتم و بزرگانی چون «ایوب کیانی»، «علیحسین صانعی»، «ایرج خواجوی» و «منوچهر امیرزاده» در آنمدت مرا بهخوبی پذیرفتند و از وجودشان بسیار آموختم.
در همان زمان سخت بهدنبال «استاد حسین کیمنصور» بودم و مطلع شدم که او در امور تربیتی آموزش و پرورش مشغول است، پیش وی رسیدم و عشقی افزون در من فوران کرد که هنوز هم در آن غوطهورم.
علاوه بر آن توانستم در محضر شکستهنویس بزرگ معاصر «استاد یدالله کابلی خوانساری» هم کسب فیض کنم و در مقطعی از هنرجویی خود نیز از «استاد محمدرضا یزدانی» فرزند شایسته «استاد مرحوم حاج سیفالله یزدانی» که خود او از ستونهای خوشنویسی معاصر بود بهرهمند شوم.
در این مسیر مصاحبت و تشویق زندهیاد «هاشم ابوالقاسمی» و دوستم «استاد رضا زدوار» و همین طور حمایت معنوی پدر و مادرم نیز بسیار موثر بوده است، که جا دارد از همه آنانی که به نوعی در زندگیام نقش داشتهاند تقدیر ویژه کنم.
استاد غفور اسکندری سبزی، خوشنویس
– درباره فعالیتهایی که در حوزه ادبیات فارسی داشتید، سخن بگوئید؟
اسکندری: خط، شعر و ادب، عناصری جدا ناپذیر هستند و هنرمندان هم از دیرباز به چندین هنر آراسته بوده و در کمالات معرفتی نیز سیر و سلوک داشتهاند، لذا دنیای خوشنویسی باعث شد تا سر از عالم ادب و وادی معرفت در بیاورم.
البته اینرا هم بگویم که از دریای بیکران ادبیات تنها سر سوزن ذوقی دارم و از علم آن بینصیبم به گونهای که هر وقت صحبت از ادبیات و عرفان میشود دوست دارم در فراق عزیزی که گم شدهام است (دانش ادبی) سخت بگریم.
در حوزه ادبیات فارسی کارهایی انجام داده و اشعاری سرودهام که نمونه آن رساله منظوم «سخندری» است که ثبت کتابخانه ملی شد و مجوز چاپ گرفته که بهزودی تقدیم علاقهمندان میشود و همینطور مثنوی و دوبیتیهایی که پراکنده هستند.
در بخش دیگری که خیلی حساس هستم، حوزه نگارش ادبیات فارسی است، با همه احترامی که برای بزرگان و استادان این عرصه قائلم، کمتر میپذیرم که این همه بیتوجهای در نگارش ما اتفاق میافتد، البته زمانی پذیرفتنی است که منطبق بر عقل و خرد بوده و برای من قانعکننده باشد.
– عموماً یک هنرمند به غیر از کارهای هنری خود چه اقدام سرگرم کننده و غیرهنری دیگری دارد؟
اسکندری: هنرمند با دیگران کمی متفاوت است، چون هم باید رسالت هنریش را به خوبی انجام دهد و کارهای بزرگ خلق کند و هم بهعنوان یک شخص عادی در جامعه به امور فردی و اجتماعی خود بپردازد، بنابراین با توجه به شرایط حاکم زندگی، گریزی نیست ولی معمولاً هنرمندان قریحه و ذوق فراوانی دارند.
بهعنوان مثال، دو تن از دوستان خودم «استاد علی شاهولی» و «استاد هوشنگ چهارتنگی» به هنرهای گوناگونی آراستهاند که میتوان گفت، در علوم موسیقی، آواز، شعر، فیلم و مستندسازی مهارت دارند، به هر حال هر کدام از هنرمندان علاوه بر فعالیت هنری، در حوزههای دیگر نیز مشغول هستند تا بتوانند گذران عُمر کنند.
– خوشنویسی چه تأثیری در زندگی شما داشته و علاوه بر این که از آن بهعنوان هنر استفاده میکنید چه حس و قابلیت دیگری برایتان دارد؟
اسکندری: همانگونه که خط موجب ماندگاری تاریخ، ادب و اندیشه گذشته شد، اینک هم بهترین وسیله ارتباط است و این ارتباط در جان و مفهوم هنر خط وجود دارد.
هرگاه هنرمندی در محفل و مجلسی در میآید بسیاری از نگاهها متوجه او میشود، اینجا سخن حضرت سعدی شیرازی مصداق پیدا میکند که، «هنرمند هرجا رود قدر بیند و در صدر نشیند، بیهنر لقمه چیند و سختی بیند».
خط و خوشنویسی در زندگی شخصی من نقش پر رنگی داشته، چه زمانی که دانشآموز بودم و در امور خطاطی مدرسه مساعدت داشتم و چه در زمان خدمت سربازی که خطاط اداره تبلیغات و عقیدتی ستادکل نیروهای مسلح بودم و پلاکاردنویسی میکردم.
به هرحال اینکار در دید همه مثبت جلوه میکرد، لذا فرصت خوبیست که به تمام ایران دوستان پیشنهاد کنم تا از این عشق بینصیب نباشند و به هنرهای مختلف روی آورند و بتوانند برای بهتر زیستن، از این هنر ملی و ارزنده بهره ببرند و از آن برای معاش زندگی نیز استفاده کنند.
– تاکنون آیات قرآن را خوشنویسی کردهاید؟ چه موقع و برای چه کاری؟
اسکندری: در اینجا قول و گفته یکی از استادانم به یادم میآید و خود نیز ضمن تأیید آن معتقدم، «هر خوشنویس آرزو دارد در زندگی هنریاش کتاب آسمانی قرآن را کتابت کند که بنده هم آرزوی اینکار را داشته و دارم».
سعادت داشتم چند صفحه از قرآن را نگارش کنم، چون این مهم زمان زیادی میطلبد و کار عظیم و دشوار و در عین حال افتخار است اما نیکوتر اینکه از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا نهادها و سازمانهای دولتی این امکان فراهم آید تا با حمایت مادی از هنرمندان این رشته، هر خوشنویس یک مجلد از قرآن کریم را کتابت کند.
– شرط وارد شدن و کار کردن در زمینههای هنری بهویژه خوشنویسی چیست؟
اسکندری: اول این که ما ایرانی هستیم و خوشنویسی هم هویت فرهنگ سترگ ایران است و اگر دل در گرو این مهم گذاردهایم همین کافی است، برای ورود به این وادی، اما داشتن درک بالا از هنر و همینطور عاشق بودن به خوشنویسی میتواند انگیزه ورود به این مرحله باشد و از طرفی هم باید ارتباط با خوشنویسان را با کمک متولیان هنر و فضاهای هنری افزایش داد.
– از خط تعلیق بگویید و احیای آن که توسط شما انجام گرفت.
اسکندری: تا که فلک بوده و این کردگار
چون تو نیاورد خداوندگار
تا که دهد نظم و نظامی چنین
بر خط تعلیقِ وزین و ثمین
بله عاشق خط تعلیقم و تعلیق گم شده من بود که او را یافتم آنگونه که گفتهام:
خط تعلیق و شکستههای من
بسته دل را بسته اینک پای من
یک نفر از لر تبار و بختیار
کرده اینک مشق خواجه اختیار
مینویسد شرح حال و دفتری
هم غفور ناصر اسکندری
این خطِ فوقالعاده هنری و پیچیده، بیش از یک قرن فراموش شده و از رسمیت افتاده بود البته بهقول «مرحوم استاد حبیبالله فضائلی» صاحب آثار گرانبهای اطلس خط و تعلیم خط، آخرین تعلیق نویس در اصفهان «محمد کاظم واله اصفهانی» بود که با نوشتن سنگ مزار خود در حدود ۲۰۰ سال پیش به کاروان تعلیق پایان داد.
پس از دریافت مدرک ممتاز خود در نستعلیق و شکسته آنهم بیش از ۲۰ سال پیش، همیشه دنبال این بودم که ببینم چه اندازه خط شکسته وامدار تعلیق است؛ بعدها که بهطور تحقیقی ورود کردم دیدم بخش اعظمی از خط شکسته مورد نظر، تعلیق و شکسته تعلیق بوده که در این زمینه هم مقاله مفصلی نوشتهام و در جراید و برخی سایتها درج شده است.
شکسته معاصر را همان تعلیق و شکسته تعلیق میدانم و به جرأت میتوانم تاریخ آن را به پیش از نستعلیق ببرم، در حالیکه معاصرین معتقد هستند شکسته از نستعلیق گرفته شده ولی اعتقاد من اینگونه نیست.
خط تعلیق بسیار زیباست و آنچه شاعران از پیچیده بودن و در هم تنیدن زلف معشوق و پریشانیاش گفتهاند همه برای این خط تو در تو بوده و قاآنی شاعر هم به زیبایی تمام ترسل یا همان تعلیق را وصف کرده و گفته است:
«ای زلف تو پیچیدهتر از خط تَرَسُل
بر دامن زلف تو مرا دست توسل»
احیاگر خط تعلیق در ایران
– شما در زندگی خود علاوه بر مشکلات هنری با چه مشکلاتی مواجهاید که به هنر ربط دارد؟
اسکندری: سخت میگذرد خیلیخیلی سخت؛ بزرگترین معضل هنرمندان ما مشکل مادیست، چون بخش معنوی آن از جانب خداوند ارزانی شده، تنها از لحاظ مالیست که هنرمند را به عمق فاجعه میکشاند. روحیه هنرمندان با مسائل مالی چندان سازگار نیست و از طرفی هم نمیشود در یک زمان بهدنبال دو خرگوش دوید، زیرا هیچکدام به چنگ نمیافتد.
اگر هنرمند در مسائل اقتصادی فرو رفت از هنر خویش باز میماند و اگر دنبال هنر رفت مادیات را بهدست نمیآورد.
«گه دلم پیش تو و گه پیش اوست
رو که در یک دل نمیگنجد دو دوست»
پس در این رابطه متولیان فرهنگ باید کاری برای مانایی هنر و معاش هنرمندان انجام دهند، به عنوان مثال همان کتابت قرآنی که ذکر شد میتواند کمک خوبی به اهالی خوشنویس باشد، زیرا اگر برای نوشتن کتاب قرآن از هر خوشنویس با در نظر گرفتن حقالتحریر استفاده شود، هم آثاری برای ایندوره از تاریخ ثبت میشود و هم کمک بزرگی به کاتب آن است.
وقتی خانواده من بیش از دو دهه زجر میکشند بهخاطر اینکه کار هنریم بدون مواجب است و توجهی هم از سوی مسئولان و متولیان به آن نمیشود؛ دیگر انتظار چه میرود که فرزندانم به هنر روی آورند؟
آنکه به هنر روی میآورد در حقیقت عداوت هفت آسمان را بهجان خریده است؛ اما چه توان کرد که وصال دوست هم به جد و جهد میسر است و هم به سعی دل.
– درباره حضور در نمایشگاهها و جشنوارههای مختلف سخن بگوئید؟
اسکندری: گاه در جشنوارهها و نمایشگاهها شرکت میکنم و کماکان هم ادامه دارد که اوج آن در دهه ۸۰ بود و توانسته مقامهای زیادی در استان، منطقه و کشور بهدست آورم، ولی نیمه اول دهه ۹۰ اوج مشکلاتم بود و تنها توانستم به تدریس، نوشتنِ رساله، مقالات و یادداشتها بپردازم و کمتر توانستم به این مهم بپردازم؛ امید که این فراق و هجران تلخ هرچه زودتر بهسر رسد.
– عمده مخاطبان و علاقهمندانِ کار شما چه کسانیاند و برخورد شما نسبت به میزان علاقه آنها چیست؟
اسکندری: از آنجایی که در لایههای مختلف جامعه حضور دارم میتوان گفت همه طیفها مخاطب کاریم هستند و سعی کردهام هنر را به میان مردم ببرم، از کار مُهرسازی؛ خطاطی ،سنگنویسی و کتیبهنویسی گرفته تا مجریگری و شعر، همه را بهدل جامعه بردهام و الان هم تمام ردههای سنی و مقاطع تحصیلی با کار خوشنویسی و هنریام آشنایی و آگاهی دارند.
در مجموع از دبستان تا دانشگاه و نیز اقشار مختلف با تلاش هنریام در ارتباط هستند و این خود یک موهبت الهی ست.
– از آثار خلق شدهتان بگوئید و این که کدام اثر علاوه بر کسب مقام، بیشتر به دلتان نشست؟
اسکندری: همیشه بیش از هرگونه خلق اثر هنری به تدریس خود عشق میورزم و وقتی آموزش میدهم یک فرد دیگری هستم، چون روح عرفا و محبت بزرگان هنر و ادب به مدد میرسد و تمام وجودم در تصرف و تسخیر آن جاودانگیست.
از دیگر کارهای خلق شدهام سنگ نوشتههای من هستند، چه سنگ یاد بودهایی که بر قبور بزرگان تعبیه شده و چه کتیبههایی که بر کوهها و صخرهها نقش بسته است، چراکه برای همیشه خواهند ماند.
در کل برای انجام رسالتم تلاش میکنم و تا هستم لذت میبرم.
– اگر هنرمندی بخواهد به مخاطب خود یا فردی دیگر هدیه غیر هنری بدهد چه چیزی میتواند باشد که آن هدیه به هنر ربط پیدا کند؟ دلیل این انتخاب چیست؟
اسکندری: مهربانی و صداقت بهترین هدیه هنرمند به مردم است، چراکه بسیار تأثیرگذار است و برای همیشه میماند.
از سویی هم این مهربانی و لطف منبع مِهر یک هنرمند است که آنهم منشاء گرفته از ذات باریتعالی است، از اینرو نیز ماندگارتر خواهد بود وگرنه هر چیز مادی از بین میرود مگر ذات حضرت احدیت.
هنر ودیعه خداوند به بشر است، زیرا جلوهای از جمال بیمانند اوست.
– و اما؛ از ایذه بگویید، هرچه که در مورد آن حس میکنید میتواند برای مخاطبان متفاوت باشد، البته خارج از کلمات کلیشهای.
اسکندری: ایذه و منطقه حرفهای زیادی برای گفتن دارد و بارزترین آن هنر است؛ اما این شهر تاریخی قرنها مبهم و مهجور مانده و فریاد او در سکوت هم راه به جایی نبرده است.
ایذه در گمنامی خواهد ماند مگر این که همه ما یک صدا شویم و این گوهر ارزشمند را به جهانیان معرفی کنیم که یکی از راههای معرفی آن، شناخت هنرمندان و جهت دادن مردم بهسمت آنها و نیز حمایت همهجانبه از فرهنگ و هنر است، ولی متأسفانه تاکنون میسر نشده و ایکاش روزی محقق شود.
– اگر دیگر بار متولد شوید آیا باز هم شما را باید در قالب یک هنرمند خوشنویس دید؟
اسکندری: «همه عمر بر ندارم سر از از این خمار و مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی»
پیش از زاده شدن خوشنویسی در من تجلی یافت، زیرا پرتویی از ذات حق است.
هزار بار هم خداوند جانم را بستاند و باز دهد، هربار خط و خوشنویسی را خواهم سرود؛ با تمام سختیهای زندگی.
هنر تاج عزتی بوده که خداوند بر سر هنرمند میگذارد و این فخر برای دنیا و عقبا مرا بس است.
– جز هنر خوشنویسی چه کار دیگری انجام میدهید؟
اسکندری: علاوه بر کار خوشنویسی در دانشگاه آزاد اسلامی ایذه هم مشغول هستم، هرچند علاقهای ندارم و از سر ناچاریست، اما چه باید کرد وقتی که «هنر نمیخرد ایام و غیر از این هم نیست؟»، همیشه دوست داشتم مسئولان برای هنرمندان و برای فرهنگ هنری بکوشند و ارزش قائل شود، زیرا بنا به فرمایش رهبر فرزانه انقلاب «هر اندیشهای تا در غالب هنر نگنجد ماندنی نیست»، لذا از آنجایی که در جامعه ما، هنرمندان مورد بیمهری واقع میشوند برای بنده نیز باعث شده که در یک مجموعه، کار غیرهنری انجام دهم و زندگیام را از آن طریق بگذرانم به امید وصال هنر خط و خوشنویسی.
– و در پایان…
اسکندری: «هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم فرو مانم از آن»
از بابتی که مرا به باورتان خواندهاید بینهایت سپاس و از آنجایی که دوباره عاشقم کردید باز هم سپاس به قول هم تبارم استاد سید علی صالحی، «تا تو دوباره باز آیی من هم دوباره عاشق خواهم شد».
==================
گفتوگو و عکس: وحید اورکی
==================
انتهای پیام/
ا..ایذه ای
تاریخ : 23 - فروردین - 1395احسنت یا شیخ